هورمون

ساخت وبلاگ
امروز روز تولدم است.با بقایای جا مانده از حمله ی کرونا یا سرماخوردگی یا هرچه که آن را می نامند، در بدنم، تنها نشسته ام روی مبل. بعدازظهر غروب طوری ست. بینی ام کامل مسدود است و از راه دهان نفس میکشم و لبهایم خشک خشکند. سردرد ریزی دارم اما به مراتب بسیار حال جسمی ام از شبهای قبل بهتر است. بدنم جنگ را پیروز شده بر ویروس.ظهر تصمیم گرفتم غذا بخورم. چیزی غیر از سوپ و آش. قاشق سوم را در دهان گذاشتم که زنگ زدند و گفتند درخواست کار جدیدم رد شده است و آنها کاندیدای بهتری پیدا کرده اند که از نظر فنی از من بهتر است.بشقاب را روی میز رها کردم.موهایم را با بدبختی پس از یک هفته بیماری، بالاخره شانه کرده ام. از دو ور بافته ام. مثل جودی ابوتی هستم که البته غمگین است. غمگینم. ولی بگذار صادقانه از تو سوالی بپرسم، ای جودی غمگین سرماخورده! در این بعدازظهری که اغازی ست برای سالی دیگر از عمرت. چه چیز خوشحالت میکند؟!تو امروز حتی به آسمان نگاه هم نکردی. حواست هست! کاری که هر روز میکنی.جودی !جودی ابوت کوچک من. به من بگو چه چیز خوشحالت میکند! هورمون...ادامه مطلب
ما را در سایت هورمون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sakhtosadeh بازدید : 97 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 20:22

از وطن دورام. اخبار آن را دنبال نمیکنم و با کسی در مورد آن حرف نمیزنم.پاسخ ام به سوالات دیگران در مورد وطن، در کوتاه ترین شکل ممکن است. Does Iran have mountains?have you tried Caviar?How is the situation there?بله، یا خیر یا لبخندی کوتاه.من به وطن فکر نمیکنم. در ذهنم به عقایدی مبنی بر اینکه جهان وطن همه ی ماست، دامن میزنم.چشم میدوزم به منظره ی جنگل زیبای بین راه. به انبوه درختان همیشه سبز. چه زیباست این همه برگ! این همه سبز!ببین، درخت، درخت است! هر جا که میخواهد باشد.حالا یک حای کره ی زمین جنگلش کاج است و جای دیگر بلوط.بلوط! بلوط! آه امان از بلوط!کلمه ی بلوط بمبی ست در درونم. میترکد وسط تمام اعتقادات جهان بینی.چنان از درون مرا از هم می پاشاند که گوشت تنم رشته رشته میشود و اگر هر رشته را زیر میکروسکوپ دقیق ببینند، بافت آن نه از گوشت، نه از خون، که از وطن است و وطن.آه وطن! آه ای درد جانکاه! آه ای نیمه جان! بگذار با تو بمیرم. هورمون...ادامه مطلب
ما را در سایت هورمون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sakhtosadeh بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 13:44

حیفِ او شَسّ و قِلَم که بُحورَش مور
حیف او سر و چَشی که خاک بَکَش کور

سَنگرانِ بَگردِیت، چِینَه وِ چِینَه
لَشِکَمه ِ دِراریت، کافِر نِیِینَه

قور کِنونِه بَکِه‌ یِه قور نُویی
نیکاکَم بُردَه وا قور یِه آرِزویی

ذر سوگ نیکا دختر ۱۷ ساله ی مان

هورمون...
ما را در سایت هورمون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sakhtosadeh بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 22:31

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیسینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیسینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیسینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیسینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیسینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیسینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیسینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیسینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیسینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی هورمون...ادامه مطلب
ما را در سایت هورمون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sakhtosadeh بازدید : 47 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 22:31

یک روز مادر نیکا هستم. دخترم را در هنگامه ی پر شور و هیجان عمر، همچون غنچه ی سرخِ گیرای وا نشده ای ، در آن هنگام که وقتش نبوده، چیده اند و من مانده ام با شاخه ی بی گلم و تنها تک بیت هوره ی لری که از بر میدانم.یک روز مادر باوان ام. مرده ام و دخترم ناله کنان، چنگ در خاک تن من زده است. دلم پر میزند تا در آغوشش بکشم و اشکهایش را پاک کنم، اما چه کنم که مرده ام و دستم از دنیا کوتا ه است.یک روز خواهر خدانور ام. اسم فامیل ام نه لجعه ای که لجه ای ست. شمع عمر برادرم، با یک عالم آرزوی نرسیده و رقص ها و شادی های نکرده، خاموش شده است و من محروم و مظلوم همچون زادگاه م، ناتوانم از تحمل این دردم.دیروز مادر سیاوش بودم. سرم روی سنگ مزار سیاوش ایران بود. ناباورانه، باورکردم که زندگی ام در این سیاهی غرق شده و پسرم هرگز از این سنگ سرد بیرون نخواهد آمد. درد هولناکی از دلتنگی را در تک تک استخوانهایم حس میکردم.یک روز مادر محمدحسن ترکمان شدم. نه تنها پسرم که همه ی عقاید و باورهایم برباد رفت. سالهایی که گمان میکردم جنگیده ام. چیزهایی که فکر میکردم میدانم. پسرم. همه رفته بودند در خاک و هیچ چیز نداشتم جز فریاد و فریاد.یک روز پدر کومار هستم. جسد پسرشانزده ساله ام را در خروارها آرزویی که برایش داشتم، پیچیدم و در خاک کردم. من تَرَک خورده تمام بدنم و طوری سردم است که شعله ی هیچ آتشی گرمم نخواهد کرد.یک روز پدر مهرشادم با قاب عکسی از او در دستم و هزاران مردمی که دورتا دورم ایستاده اند تا باور کنم از این پس، هرگز پسرم را نخواهم دید.یک روز مادر غزاله ام و ناله کنان غزال میگویم و غزال.یک روز گوهر عشقی ام و سه سال است که قاب عکس پسرم را دست گرفته و زمین نگذاشته ام.یک روز مینو مجیدی ام و مرده ام.یک روز عرفان زمان هورمون...ادامه مطلب
ما را در سایت هورمون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sakhtosadeh بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 22:31

حقیقتا من که در این مدت هفت ماه، نفهمیدم بالاخره خوشحالم یا ناراحت. بهترم یا بدتر. تغییری کرده چیزی یا نه! قبول، گفته ام به بقیه که خوبم. قبول، توصیه هم کرده ام که هر کسی که میتواند بیاید، حتما بیاید. اما راستش انگار همه چیز آنی و مال همان لحظه بوده . فکر که میکنم، برآیندی نمیتوانم بگیرم تا درنهایت بین دو کلمه ی بهتر و بدتر بتوانم یکی را انتخاب کنم.واقعیت این است که پوستمان کنده شده است. خیلی سخت میگذرد. روحمان مرده و نفس نمیکشد. خسته شده ایم. خیلی نمیتوانیم یا حداقل چیزهای خیلی کمی را میتوانیم و دست بر قضا آن خیلی کم هم به درد نمیخورد. خیلی چیزها لازم است که ما نداریم. ما مثل همیشه جا مانده ایم. مثل همیشه کافی نیستیم و هیچ اثر مثبتی در هستی نداریم. مثل یک سیستم پر هزینه میمانیم که یک عالم ورودی دارد و خروجی اش صفر است. به درد نخورتر از هر چیزی هستیم که حداقل هر چیزی معنایی دارد و ما نداریم. و تازه آنقدر جا مانده ایم، آنقدر نمیدانیم، آنقدر کم استعداد و آنقدر ناتوانیم که بعد از این هم اگر تا آخر عمرمان کار کنیم، بی فایده است. بی فایده ست چون ما نادان ترین، ناتوانترینیم.در آغوش مادر، در بین بازی های بچه گانه، در دبستان، در دوران بلوغ، در هنگام انتخاب رشته، در وقت آزمون کنکور، در کلاس های دانشگاه، در محل کار... خدایا در کجا؟ در کدامین سالهای زندگی "باور نتوانستن و نامفید بودن" در عمق روحمان کاشته شد؟! چنان عمیق، که مهاجرت به هر سرزمینی، کسب هر گونه موفقیتی نمیتواند این باور تلخ را از درونمان بیرون بکشد.واقعیت این است که دستمان به آن نمیرسد و خیلی سخت میگذشته و میگذرد. هورمون...ادامه مطلب
ما را در سایت هورمون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sakhtosadeh بازدید : 120 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 14:19

دیشب قصه ی سفر آپولو11 را از زبان یکی از فضانوردان آن گوش میکردم. از نظر او لذت بخش ترین بخش این سفر، دیدن کره ی زمین از دور بوده است. او زمین را "خانه ی گردِ آبیِ زیبا" نامید و بعد از آن از لذت فرود در اقیانوس آبی زمین گفت.من نفهمیده ام این حس شدید دلبستگی به خانه و زادگاه، از کجای وجودمان و به چه دلیل تا این حد عمیق تراوش میکند. احتمالا اگر آن فضانورد دورتر رفته بود، حسی مشابه نسبت به منظومه ی شمسی در مقایسه با سایر منظومه ها میداشت. ما نمیدانیم جهان تا چه اندازه بزرگ است. اما هنوز در بین بینهایت کره، قلبمان میتپد برای زمین، برای قاره ای که کشورمان در آن است، برای کشوری که شهری که درآن بزرگ شده ایم آنجاست و برای خانه ای که کودکیهایمان را در آن سپری کرده ایم. ولا اگر بدترین مکان برای زندگی بوده باشد.وقتی دوستان هندی ام از علاقه ی شان به هندوستان حرف میزنند، من آنها را میفهمم. من درک میکنم حس عاشقانه ی وویی (دوست چینی) به وطن اش را. من میدانم و میتوانم بگویم که به حتم یک عالم زیبایی در عربستان، ترکیه، سریلانکا، روسیه، نیوزلند.... وجود دارد. همه ی آن کشورها فوقالعاده اند. آنها از زمین اند و زمین جزء کوچکی از دنیایی بیکران و به یقین دوست داشتنی.من دلم میخواهد بزرگ ببینم. دوست دارم یک روز بتوانم زیبایی های هر جا و هر چیز را ببینم و صرفا فقط از آن زیبایی لذت ببرم و بس.من خیلی دلم میخواهد روزی بتوانم تا این حد زلال فکر کنم. اما تا وقتی که با شنیدن نام کشورم و شهرم و حتی یک کلمه به زبان مادری ام، دلم میلرزد، میفهمم که من خیلی با آن آرزو فاصله دارم. هورمون...ادامه مطلب
ما را در سایت هورمون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sakhtosadeh بازدید : 144 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 14:19

گفتم تا برمیگردم بنشین همانجا روی صندلی انتظار. کیفت جا مانده توی ماشین. گفتی چیز مهمی آن تو نداری و فقط چون با یکی از لباسهایت خوب جور میشود، حیف است. روی صندلی افتاده. سوغات رم است. من که داشتم کوله ی لپ تاپ را برانداز میکردم، مصطفی این کیف قرمز کو هورمون...ادامه مطلب
ما را در سایت هورمون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sakhtosadeh بازدید : 117 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:14

تخم مرغ سیبزمینی آبپز واقعا غذای خوبی ست. کامل است. آدم را سیر میکند و اصلا لازم نیست حرکت خاصی زده شود تا خوشمزه تر شود. هیچ ابتکار خاصی هم نمیخواهد.دو عدد سیبزمینی متوسط، دو عدد تخم مرغ معمولی در آب جوش. ته ادویه اش نمک است.میتواند مخصوص روزهایی با هورمون...ادامه مطلب
ما را در سایت هورمون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sakhtosadeh بازدید : 131 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:14

احضاریه دادگاه را که نشان مصطفی میدهم، میگوید: مجید دیوانه نشی تو این وضعیت بری ها!می گویم: بالاخره که باید بفهمم.می گوید: جان مادرت دوباره شروع نکن. چی رو میخوای بفهمی؟!خوشی زده بود زیر دلش.سکوت که میکنم، میفهمت جدی م. چند بار شانه ام را محکم تکان م هورمون...ادامه مطلب
ما را در سایت هورمون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sakhtosadeh بازدید : 119 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:14